نجات
به نام خدا
چند ماهی از سفرمان به سوریه و لبنان میگذرد اما من هنوز کم و بیش در همان حال و هوا هستم. یعنی دوست دارم که باشم. هر روز به خاطراتم فکر میکنم و به هر بهانه ای در موردش با همسرم صحبت میکنم. از یادآوری آن خاطرات هردو خوشحال میشویم، حرف میزنیم، میخندیم، آه میکشیم و گاهی هم چشمانمان لبریز از اشک می شود. عکسهایی که خودم یا دوستان عکاس همسفرمان گرفتند هم یکی از ارزشمندترین یادگاری های آن چند روز است. هفته ای چند بار سراغشان میروم و با دیدنشان لحظه به لحظه آن خاطرات را مرور میکنم.
صحنه های زیادی از سفرمان در ذهنم مانده؛ بعضی پر رنگتر بعضی کم رنگ تر. یکی از پر رنگ ترین عکس ها که اصلا انتظار دیدنش را در خارج ار ایران نداشتم. عکس رئیس جمهورمان بود: یکی در سوریه که تصویر خندانش کنار چهره حافظ اسد و سید حسن نصرالله در زمینه ای پر از گل قاب قشنگی شده بود.این قاب در مغازه تابلو فروشی در دمشق بود.
دیگری قاب عکسی بود که در اتاق پدر سید حسن نصرالله در بیروت به دیوار نصب شده بود. در آن تصویر دکتر احمدی نژاد و پدر سید حسن لبخندزنان به گرمی دستهای یکدیگر را می فشردند. برایم خیلی جالب بود چون ما ایرانی ها ارادت خاصی به حزب الله بخصوص رهبر آزاده اش سید حسن داریم و خیلی هامان دیوارهای خانه را با عکس او زیبا کرده ایم اما پدر او به جای عکس پسرش عکس رئیس جمهور ما را نصب کرده بود. پدر سید مهمان نواز بود. طبع لطیفی داشت و شعر هم میگفت. استقبال گرمش از ما را هرگز از یاد نخواهم برد.
جالب است بدانید سوری ها و لبنانی ها دکتر احمدی نژاد را احمدی نجات و بعضی نجات میخواندند.
جالب است بدانید: حزب الله لبنان دقیقا فردای فتح خرمشهر متولد شد و این در حالی است که این فتوحات با جان فشانی و ایثار افراد تحصیلکرده ای چون دکتر محمود احمدی نژاد به دست آمد. دکتر احمدی نژاد در طول هشت سال دفاع مقدس در بسیاری از عملیات ها حضور داشت و اغلب در پست شناسایی و اطلاعاتی برای دفاع از خاک وطن جان فشانی کرد.
کلمات کلیدی : احمدی نژاد